وبلاگ ادبیاتی ماه و درخت

وبلاگ ادبیاتی ماه و درخت

"ماه و درخت" فضایی است برای گشت‌وگذار در دنیای واژه‌ها، جایی که شعرها مثل برگ‌های درخت زمزمه می‌کنند و داستان‌ها زیر نور مهتاب جان می‌گیرند. اینجا قلم‌ها پرواز می‌کنند و احساسات ریشه می‌دوانند. به ماه و درخت خوش آمدید!
وبلاگ ادبیاتی ماه و درخت

وبلاگ ادبیاتی ماه و درخت

"ماه و درخت" فضایی است برای گشت‌وگذار در دنیای واژه‌ها، جایی که شعرها مثل برگ‌های درخت زمزمه می‌کنند و داستان‌ها زیر نور مهتاب جان می‌گیرند. اینجا قلم‌ها پرواز می‌کنند و احساسات ریشه می‌دوانند. به ماه و درخت خوش آمدید!

قطعه ادبی دیواری خاموش اما سخنگو

در گوشه‌ای از خیابان، دیواری خاموش اما سخنگو، قصه‌ای جاودان از عشق و خاطره را روایت می‌کند. پیرزنی با گام‌های آهسته، عصای زمان را بر زمین می‌کوبد، چشمانش در قاب خاطراتی دور غرق شده است. باران ریز و نم‌نم، همچون نوازش‌های دستی مهربان، روی چهره‌اش می‌نشیند.

در برابرش، تصویر مردی در دل دیوار، که چهره‌اش چین‌های زندگی را به یادگار دارد، از پس سال‌ها و فاصله‌ها، دستی مهربان پیش آورده است. او گل سرخی را که به زحمت از میان سنگینی سایه‌های گذشته شکفته، به سوی پیرزن هدیه می‌کند. گل سرخی که رنگ آن از میان دریای سیاه و سفید خاطرات می‌درخشد، نشانی از عشقی است که نه مرگ توانسته آن را خاموش کند، نه گذر زمان توان فرسودنش را داشته است.

پیرزن دستش را دراز می‌کند، انگار که هنوز گرمای دستان مرد را حس می‌کند، انگار که هنوز در قلبش زنده است، هنوز هم همان نگاه آشنا را دارد. این دیدار، مرز واقعیت و خیال را در هم می‌شکند. دیوار دیگر تنها دیوار نیست، خیابان دیگر تنها خیابان نیست. اینجا نقطه تلاقی گذشته و حال است، جایی که عشق در میان خطوطی از رنگ و سایه به جاودانگی رسیده است.

قطرات باران روی سطح خیابان می‌چکند، زمین از اشک‌های آسمان خیس است، و در دل این منظره، لحظه‌ای جاودانه شکل می‌گیرد؛ لحظه‌ای که نشان می‌دهد عشق، حتی اگر جسم‌ها را از هم جدا کند، در قلب‌ها زنده می‌ماند، در خاطره‌ها نفس می‌کشد، و در هر گوشه‌ای از این جهان، نشانه‌ای از حضورش را به جا می‌گذارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد